کمی بی حوصله شاید!

... تا حالا به واژه ی پیچوندن فک کردین؟.... خیلی با مسما(املاش درسته؟...) است!... این روزا بازارش تو مدرسمون خیلی داغه...و بسی هم حال میکنیم... دیگه معلمامون نشونی میذارن: مثلا وقتی پای تخته مینویسن امتحان کتبی یه گلم کنارش میکشن میگن این نشونی...جلسه ی بعد که اومدم میگم نشون به این نشون که یه گل کنارش کشیدم... ما:بعععععله خانم! جلسه ی بعـــ ـ ـ ـد/: خوب امتحان داریم...همون گُله....نه؟ ما:نه خانوووووم....اون گُله که واسه تاریخ بود.... خلاصه از پیچوندن که بگذریم میرسیم به مسخره بازی و اینا:دی ... اون روز سر کلاس کاغذ و گچ به هم پرت میکردیم...: ----- بله بچه ها داشتم میگفتم....خــِــــــــــــرِچ(صدای کندن کاغذ)... و همزمان 21 کاغذ بر فراز کلاس به پرواز در میاد! . . . +زندگیم تکراری شده ... مدرسه....خونه....مدرسه....خونه....و.....! +سر یه موضوعی خیلی ناراحتم دعا پیــــ ـ ـ ـلیز! +میدونم این وبلاگ هیچ خواننده ای نداره...و همچنان سرگرم تحمیل کردن به خود میباشیم که نه خواننده داره نظر نمیذارن!(خیالات واهی!) +قالب و اینا جدید...تازه کارم هنو تو ساختن قالب!





متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی